سایه من

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سایه ای بر زندگی» ثبت شده است

چیزها چندان تداوم ندارند. وابستگی‌ها در طولِ زمان کم‌رنگ می‌شود. با سن، امیال و خواسته‌ها فروکش می‌کند. جذابیتِ همه چیز رنگ می‌بازد. میل به چیزهایی که زمانی برایم مهم بود، خانواده، غذا، دوستان دود می‌شود. دیگر آن درجه از نگرانی که در موردِ فرزندانم داشتم، ندارم. 
میل من به اجتماعی بودن از میان رفته است و اشتهایم دیگر مثل سابق نیست. راحت می‌توانم خیلی چیزها را کنار بگذارم. آن‌چه که جانشین همه‌ این امیال و خواسته‌ها شده است، آن‌چه که با گذشتِ زمان هر روز نیرومندتر می‌شود، آن‌چه که در کودکی و جوانی برایم کشش داشت و هیچ‌گاه به خوبی درکش نکردم، میل به کندن از شهرها و پیوستن به طبیعت است، لمس کردنِ پهناوری و شکوهِ آسمان بالا سر است؛ تماشای گذر فصول...

 

سر کلاس با کیارستمی

... .

این واقعیت  این که با شروع این جمله ممکن است فرصت تمام کردن آن را نیابم، که با ریختن این نوشیدنی برای خودم ،ممکن است فرصت چشیدن آن
را پیدا نکنم، این که بعد از خوابیدن ممکن است دیگر هرگز بیدار نشوم ،یا پس از بیدار شدن، دیگر به هنگام خوابیدن زنده نباشم این واقعیت سی و پنج
سال است که بر هستی و زندگی ام سایه انداخته…

جان بارت

 

... .