سایه من

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نرگس صرافیان طوفان» ثبت شده است

تو خوشبختی ... 
آن هنگام که خورشید را به عمق هزارتویِ نگاهت می خوانی ، سقف ها و سایه ها را پس می زنی و به تماشای پرواز پرندگان آزاد می نشینی .
آن هنگام که غم ها را گوشه ی بن بستی چال می کنی و با حالی خوش ، روی برگ های خشکیده ی خیابانی پرسه می زنی ،
جهان به طرز شگفت انگیزی زیباست !
حتی اگر این زیبایی به سانِ نیلوفری در محاصره ی مرداب باشد !
تو نیلوفر را ببین که جسورانه ایستاده ، سکون و تاریکیِ مرداب را پس زده و آسمان و آفتاب را در آغوش می گیرد .
می بینی ؟
می توان در نهایتِ اسارت ، آزاد بود
می توان در دلِ بدترین ها بود و بهترین ها را ساخت
می توان مرداب را هم برای صعود ، پله کرد
و در سیاهی و درد ، ریشه داشت و به زیباترین حالت ممکن ، به اوج رسید ...

نرگس صرافیان طوفان

... .